دانشجو دانلود

دانشجو دانلود

در صورتی که دانلود شما با موفقیت انجام نشد با این آی دی تلگرام SanaShop_Support@ در ارتباط باشید. از دوستان پیشاپیش بابت ایرادات معذرت می خواهم
دانشجو دانلود

دانشجو دانلود

در صورتی که دانلود شما با موفقیت انجام نشد با این آی دی تلگرام SanaShop_Support@ در ارتباط باشید. از دوستان پیشاپیش بابت ایرادات معذرت می خواهم

شاگرد زبان نفهم

شاگرد زبان نفهم

استاد: وقتی بزرگ شوی چه میکنی ؟
شاگرد: عروسی
استاد: نخیر منظورم اینست که چکاره میشوی ؟
شاگرد: داماد
استاد: منظورم اینست وقتی بزرگ شوی چه میکنی ؟
شاگرد: زن میگیرم
استاد: احمق ، وقتی بزرگ شوی برای پدر و مادرت چه میکنی ؟
شاگرد: عروس میارم
استاد: لعنتی ، پدر و مادرت در آینده از تو چی میخواهد ؟
شاگرد : نوه!

عظمت آفرینش

تصویر بالا یک دستگاه همودیالیز است که برای کمک به بیماران مبتلا به نارسایی کلیوی و یا به عنوان جایگزین کلیه عمل می‌کند. تصویر پایین نیز برشی از یک کلیهٔ طبیعی است. با مقایسهٔ این دستگاه نسبتا بزرگ با یک کلیهٔ طبیعی که به اندازهٔ یک کف دست است می‌توان «خلقت خداوندی» را با «تولید انسانی» مقایسه نمود. {فَتَبَارَکَ اللَّهُ أَحْسَنُ الْخَالِقِینَ} [مومنون: 14]

توماس ابیرکرومبی، روزنامه نگار و عکاس معروف


به نام خدا


عکاس و روزنامه نگار معروف، توماس ابیرکرومبی، در سال 1930 میلادی، در شهر ساتر در ایالت مینسوتای آمریکا به دنیا آمد.

در سال 1965 و در حین سفری که به کشور عربستان سعودی داشت، به دین اسلام گرویده و نام «عمر» را برای خویش برگزید. وی در طول زندگی چهار بار به سفر حج نایل گشت.

توماس در اواخر عمر خویش به تدریس درس جغرافیا در دانشگاه واشنگتن مشغول بود. او در سال 2006 میلادی در حین عمل جراحی قلب باز درگذشت.

ماجرای مسلمان شدن وی:

توماس یا عمر، به پنج زبان زنده یادگیری دنیا مسلط بوده و به بیشتر از 50 کشور سفر کرده بود. وی اولین روزنامه نگاری بود که به قطب جنوب سفر نمود.

با توجه به اینکه عمر فرد مطلع و فرهیخته بود، اولین بار در زندگی، زمانی که به دلیل مسافرت کاری به منطقه یادگیری خاورمیانه رفته بود با دین اسلام آشنا شده و برای اولین بار که نوای قرآن به زبان عربی را شنید شیفته ی آن گردید.

توماس از جادوی شرق شگفت زده شده و در جایی گفته است:

«خاورمیانه به دلایل زیادی مکان جذابی است که وجود تمدن ها و ادیان در آن نمی تواند کم ترین آن ها باشد.»

همچنین وی به دروغ بودن تصویری که رسانه های غربی از اسلام و مسلمین ارائه می کرد پرداخت.

(کاترین)، معلم 31 ساله، از لندن

 

Catherine Heseltine (کاترین)، معلم 31 ساله، از لندن

هنگامی که 16 ساله بودم اگر از من سوال می‏کردید که آیا مسلمان می‏شوی؟ من حتما پاسخ می‏دادم: نه! ممنون.

من به اندازه کافی شاد بودم و از زندگی لذت می‏بردم. با دوستانم به پارتی می‏رفتم و شراب  هم می‏نوشیدم و در کل راحت بودم.

در شمال لندن بزرگ شدم و هرگز دین را تجربه نکرده بودم. معتقد بودم دین  یک موضوع بی‏ربط و قدیمی است. اما هنگامی که همسر آینده خودم "سید" را ملاقات کردم همه چیز تغییر کرد. او جوان و مسلمان بود و به خدا اعتقاد داشت. او کامل  بود و هرگز شراب ننوشیده بود! آشنایی ما ادامه داشت تا اینکه یک سال بعد احساس کردیم که به آخر راه رسیدیم و باید جدا شویم، چون او مسلمان بود و من نبودم.

قبل از اینکه با سید آشنا شوم هرگز در مورد دین تحقیق نکرده بودم؛ اما این بار من از روی کنجکاوی شروع به خواندن کتاب‏های اسلامی کردم.

وقتی شروع به قرآن خواندن نمودم احساس کردم که قرآن مرا به فکر کردن دعوت می‏کند و احساس روحی و معنوی عجیبی به من دست داد. من بیان زیبای قرآن از طبیعت و دنیای هستی را دوست داشتم . اسلام 1400 سال قبل حقوقی به زنان داده بود که  در کشورهای غربی آن زمان هیچ کس این حقوق را نداشته است تا همین سال‏های اخیر. این یک وحی بود.

در طول 3 سال من کم کم  علاقه‏ام به اسلام بیشتر شد. در سال اول دانشگاهم من و سید تصمیم به ازدواج گرفتیم.

در این زمان باید این موضوع را با خانواده‏ام در میان می‏گذاشتم. مادرم در ابتدا شگفت‏زده شد و پرسید: نمی‏خواهید تا یک مدت با هم زندگی کنید؟

او قوانین ازدواج زنان مسلمان را نمی‏دانست و من به صورت جدی در مورد اسلام با او حرف نزده بودم. یادم می‏آید که همراه پدرم بیرون رفتیم و پدرم به من شراب داد و گفت بنوش!

یک سال بعد من با "سید" ازدواج کردم، ولی هنوز کاملا مقید به اسلام نبودم، من که هرگز قبلا حجاب نداشتم فقط برای شروع یک کلاه می‏گذاشتم. من نیاز داشتم که به دوستانم هم این موضوع را بگویم.

بعضی از دوستان تعجب می‏کردند و می‏پرسیدند: چی؟!  نه شراب،  نه مستی و نه دوستی با مردان؟؟

این کار هم‏زمان شده بود با دوره‏ای که من در دانشگاه به مردها می‏گفتم که موقع سلام گفتن دست نمی‏دهم و می‏گفتم که ببخشید این یک دستور اسلامی است.

با گذشت چند سال من از همسر خودم مومن‏تر شدم  و احساس کردم که همسرم توانایی مسئولیت ازدواج را ندارد و از من دور شده است، بعد ما تصمیم به جدایی گرفتیم.

هنگامی که من پیش پدر و مادر برگشتم مردم تعجب می‏کردند که چطور من هنوزمقنعه بر سر می‏گذارم.  من کم کم به عنوان یک مسلمان ایمان خودم را تقویت می‏کردم. این بار خودم به تنهایی. اسلام به من هدف و مسیر داده بود.

من عضو کمیته امور مسلمانان شدم  و در مقابل کسانی که می‏گفتند "اسلام دین وحشت است" کمپین تشکیل دادیم. همچنین در مورد وضعیت مردم فلسطین احساس مسئولیت کردیم و نیز علیه تبعیضی که علیه زنان در مساجد می‏شد کمپین تشکیل دادیم.

هنگامی که مردم به ما می‏گفتند: "افراط‏گرا"، یا اینکه به ما توهین می‏کردند، ما به آنها اهمیت نمی‏دادیم و کار آنها را مضحک می‏دانستیم. مشکلات زیادی برای کمیته مسلمانان وجود داشت.

وقتی مردم احساس کنند که تحت فشار هستند این پیشرفت را یک کم سخت خواهد کرد. من الان احساس می‏کنم که عضوی از جامعه سفید بریتانیا هستم، ولی من همچنین مسلمانم. من هر دو را کنار هم دارم. من الان اعتماد به نفس بیشتری دارم و می‏دانم کی هستم. من عضوی از دو جهان هستم و هیچ کس نمی‏تواند مرا از آن جدا کند.

ماجرای مسلمان شدن زهرا

ماجرای مسلمان شدن زهرا:

اسم من زهرا است، هفت سال پیش به دین اسلام مشرف شدم.خدا را شکر قبل از ازدواج با همسرم، وی نیز حقیقت اسلام را پذیرفت.

وقتی که یک مسیحی بودم عمیقاً به مذهب اعتقاد داشتم. همیشه فکر می کردم که مذهب مهمترین بخش زندگیم می باشد. قلب و روحم تنها چیزی بودند که از رفتن به کلیسا راضی نمی شدند. اغلب احساس می کردم که کمبود و نقصی در آن وجود دارد، و مطالبی که یاد می گرفتم درست نیستند. بنابراین از این کلیسا به آن کلیسا می رفتم، در  حالی که سعی می کردم فاصله و شکافی که ایجاد شده را پر نمایم.

سپس با همسرم آشنا شدم. ابتدا او چیزی راجع به مذهبش به من نمی گفت، ولی کم کم این کار را کرد. او شروع به صحبت کردن درمورد اسلام نمود، و من نیز به آن علاقمند شدم. مادرم همیشه یادم می داد که باید با دیگر ادیان با مدارا رفتار نمود و این باعث روشن فکری من شده بود. چیزی که به آن معتقد بودم خیلی به من کمک کرد.

به هر حال، تا جایی که در توانم بود راجع به اسلام اطلاعات کسب می کردم و همسرم نیز قرآن می خواند و برایم تفسیر می نمود. آرامش عجیبی در اعماق وجودم جای گرفت. این بار در قلب و روح خود احساس آرامش و خرسندی می نمودم. سرانجام به منزل گمشده ی خویش باز گشتم، از خوشحالی در پوست خود نمی گنجیدم. از هر کلمه و جمله ی این دین زیبا احساس کمال می کردم.

خدا را شکر دین کاملی که از جانب پروردگار برای ما انسان ها فرو فرستاده شده را توانستم پیدا کنم. حالا یکی از بزرگترین هدف من این است که به افرادی که می خواهند با اسلام آشنا شوند کمک نمایم.

چند تا دوست داری؟

چند تا دوست داری؟

پیرمرد به من نگاه کرد و پرسید چند تا دوست داری؟
گفتم چرا بگم ده یا بیست تا...
جواب دادم فقط چند تایی
پیرمرد آهسته و به سختی برخاست و در حالیکه سرش راتکان می داد گفت
تو آدم خوشبختی هستی که این همه دوست داری
ولی در مورد آنچه که می گویی خوب فکر کن
خیلی چیزها هست که تو نمی دونی
دوست، فقط اون کسی نیست که توبهش سلام می کنی
دوست دستی است که تو را از تاریکی و ناامیدی بیرون می کشد
درست وقتی دیگرانی که تو آنها را دوست می نامی سعی دارند تو را به درون ناامیدی و تاریکی بکشند
دوست حقیقی کسی است که نمی تونه تو رو رها کنه
صدائی است که نام تو رو زنده نگه می داره حتی زمانی که دیگران تو را به فراموشی سپرده اند
اما بیشتر از همه دوست یک قلب است. یک دیوار محکم و قوی در ژرفای قلب انسان ها
جایی که عمیق ترین عشق ها از آنجا می آید
پس به آنچه می گویم خوب فکر کن زیرا تمام حرفهایم حقیقت است
فرزندم یکبار دیگر جواب بده چند تا دوست داری؟
سپس مرا نگریست و درانتظار پاسخ من ایستاد
با مهربانی گفتم: اگر خوش شانس باشم، فقط یکی و آن تو هستی
بهترین دوست کسی است که شانه هایش رابه تو می سپارد و وقتی که تنها هستی تو را همراهی می کند و در غمها تو را دلگرم می کند .کسی که اعتمادی راکه به دنبالش هستی به تو می بخشد .وقتی مشکلی داری آن راحل می کند و هنگامی که احتیاج به صحبت کردن داری به توگوش می سپارد و بهترین دوستان عشقی دارند که نمی توان توصیف کرد، غیرقابل تصوراست
چقدر خداوند بزرگ است
درست زمانی که انتظار دریافت چیزی را از او نداری بهترینش را به تو ارزانی می دارد

**
**

آسمان جای عجیبیست نمی دانستم
عاشقی کار غریبیست نمی دانستم
عمر مدیون نفس نیست نمی دانستم
عشق کار همه کس نیست نمیدانستم

چند تا دوست داری که واقعا دوستت دارن؟

راز دوستی

راز دوستی

راز دوستی در صدر قرار دادن عشق خداوند است.

راز دوستی در قسمت کردن شادی‌ها با دیگران است.

راز دوستی در دوست داشتن بی‌قید و شرط دیگران است.

راز دوستی در توقع نداشتن از دیگری است نسبت به دیگران آزاده رفتار کن.

راز دوستی در این است که نیازهای دیگران را مقدم بر نیازهای خودت بدانی.

راز دوستی در این است که بیشتر گوش کنی تا دیگران را وادار به شنیدن کنی.

راز دوستی در این است که تغییر حالات خود را با خوش‌رویی و حسن نیت بپذیری.

راز دوستی در محترم شمردن است. به حقوق و دیدگاه‌های دوستت احترام بگذار .

راز دوستی در این است که هنگام صحبت با دوستان حواست کاملا جمع آنها باشد.

راز دوستی در این است که روابط خود با دوستانت را به روابطی استثنایی تبدیل کنی.

راز دوستی در این است که با موهبت دوستی عشق به خداوند را در خودت ایجاد کنی

گاوبازی؛ میراث غرب متمدن

گاوبازی؛ میراث غرب متمدن

گاوبازی، ورزش سنتی اسپانیا که با گذشت قرن ها در این کشور و مناطق تحت استعمار آن، همچنان جریان دارد، نبردی نابرابر میان گاوبازان (ماتادورها) و گاوهای نری که فرجامی جز مرگ برای گاو نگون بخت در پایان مسابقه ندارند، مرگی خونین و زجراور. خشونت بیش از حد موجود در این مسابقه موجب شده است تا گروه های هوادار محیط زیست و حیوانات، بارها در اعتراض به آن تجمع کنند اما در مقابل،‌ هیجان مسابقه، قدمت بسیار و از همه مهمتر، نقش آن در جذب گردشگر برای کشورهایی مانند اسپانیا باعث گشته که مخالفان گاوبازی نتوانند تاکنون ره به جایی ببرند. 

به گزارش خبرنگار «تابناک»، اهمیت این مسابقه برای مردم این مناطق تا آنجا است که حتی برخی از نویسندگان و چهره های سرشناس اسپانیا و امریکای لاتین از جمله «ماریو بارگاس یوسا» (نویسنده فقید و معروف) و «پاز وگا» (بازیگر مشهور تئاتر و سینما) در چند سال پیش در نامه‌ای خواستار ثبت مراسم «گاوبازی» به عنوان میراث ملی کشور اسپانیا در سازمان یونسکو شده اند.

سایت خبری «تازه» در گزارشی این مسئله را طرح و به نقد کشیده است.

تاریخچه گاوبازی:

پیشینه تاریخی میدان گاو بازی نیز به سیرک رم باستان باز می گردد. با این وجود، به نظر می رسد که در دوره های خیلی قدیمی تر این سنت اوج گرفته باشد تا به آنجا که اقوام «سلتیبریک» در معابد شان ذبح گاوهای وحشی را جشن می گرفتند و این کار را به افتخار خدایانشان انجام می دادند. امروزه در استان «سریا» نزدیک نومانسیا در اسپانیا، هنوز هم بقایای معبدی که اینگونه مراسم در آن برگزار می شد، وجود دارد. اما در مجموع تحول و تکامل مسابقات گاوبازی در اسپانیا، از تاریخی ویژه برخوردار است و در کل می توان گذار از چهار مرحله دگرگونی را برای این هنر برشمرد: 

نخستین مرحله، دوره ای است که به شکارچیان گاوهای وحشی اختصاص دارد. گفته می شود در قرن یازدهم «السید قهرمان»، گاوهای وحشی را شکار می کرد و در دوئل ها و مسابقات اعراب، حضوری فعال داشت.

دومین مرحله، از اواخر قرن یازدهم آغاز شد. در این دوره شاهد ظهور نخستین «ماتادورها» هستیم. در پاره ای از مسابقات، کشتن گاو توسط ابزاری چون تیر، نیزه، چاقو و چنگک انجام می شد. شاید این زورآزماییها نخستین فرم شناخته شده از گاوبازی به عنوان یک نمایش عمومی باشد. 

سومین مرحله، می تواند نتیجه قوانین سخت پادشاه «آلفونسو» علیه ماتادورها باشد. اعمال این قیود، احتمالا منجر به پیدایش گاوبازی آقا منشانه شده است. پادشاه آلفونسو تنها به کسانی اجازه نبرد می داد که قصدشان از رویارویی با این حیوانات وحشی، اثبات قدر و منزلت اجتماعی شان بود. به همین دلیل نجیب زادگان سوار بر اسب، گاو را مجروح می کردند. مع الوصف، رسوم نجیب زادگان گذشته منجر به پیدایش «نیزه داران» امروزی در اسپانیای فعلی شده است؛ کسانی که در مسابقات امروز با لباس سیاه و کلاهی از پوست بز، مغرورانه سوار بر اسب، در میدان ظاهر می شوند. اسب ها از بهترین نژاد انتخاب می شوند و تعلیم این حیوان بیش ازده سال زمان می برد. 

چهارمین مرحله، زمانی است که گاوبازی حرفه ای، شکل یک نمایش عمومی را به خود می گیرد. در قرن هجدهم، خالقین این شیوه از نبرد، عموما از طبقات پایین اجتماع بودند.

نکته تاریخی جالب در این مورد این است که مسابقه گاوبازی در ساعت پنج یا شش عصر برگزار می شود، یعنی هنگامی که نیمی از میدان در روشنایی و نیم دیگر در سایه قرار دارد. لباسی که گاوباز به تن دارد «جامه روشنایی» نام دارد که می تواند به معنای نیک بودن گاو باز باشد و گاو غالبا به رنگ سیاه است، رنگی که به شر نسبت داده می شود. 

اینگونه تصور می شود که پرورش گاو در اسپانیا، مستقل از تاثیرات سایر نقاط جهان بوده است. از قرن ها پیش در جزیره ایبریا (شامل اسپانیا، پرتغال و آندورای کنونی) گاو مورد پرستش انسان بود. با مشاهده غار Altamira در نزدیکی شهر «سان تاندر» می توان نقوشی از این حیوانات باشکوه که احتمالا نیای گاوهای وحشی امروزی هستند، دید. مورخان نشان می دهند که مراسم کشتن و مرگ گاو، فرصتی برای جشن و سرور مردم بوده است.درجشن های عروسی، مراسم گاوبازی ترتیب داده می شد، زیرا معتقد بودند که گاو، به زوج جوان برکت و نعمت عطا می کند. خدنگ های خاردار توسط عروس با کاغذهای رنگی تزیین می شد تا بعد در طول مسابقه در پشت گردن گاو فرو نشانده شوند. شاید امروزه، علت استفاده از این خدنگ ها از همین رسم نشات گرفته باشد.

شیوه انجام مراسم:

این مسابقه تشریفات خاص خود دارد. کل مراسم در سه مرحله انجام می شود که آغاز هر مرحله با طنین صدای شیپورچی که در شیپور خود می دمد، آغاز می شود. ابتدا اعضای گروه در نمایشی باشکوه وارد میدان می شوند و از جلوی تماشاگران رژه می روند، رژه ای که با همراهی گروه موسیقی شکوه خاصی نیز خواهد داشت. در ابتدای مراسم یکی از پیرترین ماتادورهای حاضر در مراسم به همراه ماتادور جوان به وسط میدان می رود تا آغاز مسابقه را اعلام نماید. 


 



یک روز مسابقه گاوبازی را می توان به سه بخش اصلی تقسیم نتمود که عبارتند از: اولین بخش به «پیکادور» (پیکادور شخصی است که با استفاده از نیزه پشت گردن گاو را مجروح می کند) اختصاص دارد. آنها چشم اسب را می بندند تا گاو را نبیند. پهلوهای اسب به وسیله یک پوشش زره مانند به نام «Peto» که شبیه دامن است، محافظت می شود. پیکادور از نیزه ای ضخیم که سر آن تیز است، استفاده می کند و با استفاده از این سلاح بخش فوقانی پشت گردن گاو مجروح می شود. هدف پیکادور تغییر شرایط فیزیکی گاو و تضعیف قوای اوست، بدون اینکه گاو کاملا مجروح شود. پس از آنکه گاو به حد لازم مجروح شد، یک گاوباز به حیوان نزدیک می شود و با انجام یک حرکت خاص، توجه گاو را به سمت دیگری معطوف می کند تا پیکادور بتواند از میدان خارج شود. صدای شیپورها تغییر مرحله بازی را اعلام می کند. بخش دوم با نمایش گاوبازها آغاز می شود. خدنگ های خاردار، چوب های بلند و نازک مزین به نوارهای کاغذ رنگی هستند که سر تیز و خمیده دارند. استفاده از خدنگ ها به منظور تضعیف عضلات گردن گاو است که در تسهیل انجام مرحله بعدی، اهمیت بسزایی دارد. آخرین بخش «Faena» نام دارد که توسط ماتادور انجام می شود. ماتادور کلاه به دست وارد مرکز میدان می شود تا حرکتی را که به معنای به «سلامتی مرگ گاو» است انجام دهد. او می تواند مرگ گاو رابه شخص عالی مقام مسابقه، یک فرد خاص و یابه تمام جمعیت پیشکش کند!

واکنش ها به این مسابقه:

اما امروزه گاوبازی شیوه ای است که در آن به اعتراف بسیاری از مردم اسپانیا سلاخی و قصابی حیوانات باشکوه جلوه داده می شود. در این شیوه غیر انسانی و وحشیانه، یک حیوان قربانی می شود تا انسان ها سرگرم شوند. براساس آمار محبوبیت گاوبازی در اسپانیا در سال های اخیر فوق العاده کاهش یافته است. در همین زمینه در نظرسنجی موسسه گالوپ در سال 1971حدود 55 درصد از مردم اسپانیا خواستار ادامه برنامه های گاوبازی شده بودند اما در سال 2010 این رقم به 27درصد کاهش یافته بود. همچنین امروزه در برخی شهرهای اسپانیا گاوبازی انجام نمی شود. بارسلون و کاتالونیا آخرین شهر از این دسته است که از امسال اجرای مراسم گاوبازی را ممنوع کرده است، دو میدان اصلی گاوبازی شهر بارسلون نیز به موزه و یک مجموعه فروشگاهی مدرن بدل خواهند شد.

دانلود کتاب اسلام به مبارزه می طلبد

دانلود کتاب اسلام به مبارزه می طلبد

نویسنده وحید الدین خان

دانلود

دوستی

سلام دوستم

دوست یعنی اون جمله های ساده و بی منظوری که میگی و خیالت راحته که ازش هیچ سوء تعبیری نمی شه.
دوست یعنی یه دل اضافه داشتن برای اینکه بدونی هر بار دلت می گیره یه دل دیگه هم دلتنگ غمت می شه.
دوست یعنی وقت اضافه ... یعنی تو همیشه عزیزی حتی توی وقت اضافه.
دوست یعنی تنهایی هامو می سپرم دست تو چون شک ندارم می فهمیش ...
دوست یعنی یه راه دو طرفه٬ یه قدم من، یه قدم تو ... اما بدون شمارش و حساب و کتاب.
دوست یعنی من از بودنت سربلندم نه سر به زیر و شرمنده.