دانشجو دانلود

دانشجو دانلود

در صورتی که دانلود شما با موفقیت انجام نشد با این آی دی تلگرام SanaShop_Support@ در ارتباط باشید. از دوستان پیشاپیش بابت ایرادات معذرت می خواهم
دانشجو دانلود

دانشجو دانلود

در صورتی که دانلود شما با موفقیت انجام نشد با این آی دی تلگرام SanaShop_Support@ در ارتباط باشید. از دوستان پیشاپیش بابت ایرادات معذرت می خواهم

زیبا

خدا می فرماید: تو ای زیباتر از خورشید زیبایم/ تو ای والاترین مهمان دنیایم/ بدان اغوش من باز است/ شروع کن یک قدم با تو / تمام گامهای مانده اش با من....


در عجبم از مردمی که خود زیر شلاق ظلم و ستم زندگی می کنند و بر حسینی می گریند که آزادانه زیست و آزادانه مرد.(دکتر شریعتی)

یک معمای فوق العاده

معما : یک معمای فوق العاده

دو اتاق در مجاورت هم قرار دارند. هر کدام یک در دارند ولی هیچکدام پنجره ندارند. درهایشان که بسته باشد درون اتاقها کاملا تاریک است. در یک اتاق سه چراغ برق به توانهای ۱۰۰، ۱۱۰ و ۱۲۰ وات و در اتاق دیگر سه کلید برق مثل هم وجود دارد. ما نمیدانیم کدام کلید کدام چراغ را روشن میکند( مثلا نمیدانیم آیا کلید وسطی مربوط است به چراغ وسطی یا به چراغهای دیگر اما بطور قطع میدانیم که هر کدام از کلید ها یکی از چراغها را روشن میکند. همچنین ترتیب چراغها را هم نمیدانیم ). شما معلوم کنید که هر کلید مربوط به کدام چراغ است.. برای اینکار و در شروع، شما باید در اتاق کلیدها باشید و کار را از آنجا شروع کنید.

شما میتوانید هر چند مرتبه که بخواهید کلیدها را روشن و خاموش کنید. اما شما تنها هستید و نمیتوانید از کسی کمک بگیرید و هیچگونه وسیله ای هم خواه برقی خواه غیر برقی بهمراه ندارید و مهمتر از همه اینکه شما حق ندارید بیش از یکبار وارد اتاق چراغها شوید و وقتیکه وارد شدید و بیرون آمدید، دیگر نمیتوانید مجددا وارد آن اتاق بشوید.

 
این چیستان را بیل گیتس در سال ۲۰۰۲ طراحی کرد تا از بین ۱۰۰ مهندس یکی را برای شرکتش انتخاب کند.حال بفرمایید که هر کلید کدام چراغ را روشن می کند؟

پاسخ چیستان
.
.
.
.
.
.
یکی از کلید ها را روشن کنید و یکی دو دقیقه بعد آنرا خاموش نمایید. حالا کلید دیگری را روشن کنید و به اتاق چراغها بروید. چراغی که روشن است مربوط است به کلید دوم. دو چراغ دیگر را لمس کنید، آنکه گرم است مربوط است به کلید اول و البته آنکه سرد است مربوط است به کلید سوم است.
اگر شما نتوانستید این معما را حل کنید یقینا به این دلیل بوده است که به فیزیک معما که همانا حرارت تولید شده در چراغها است توجه نداشتید و فکر خود را متمرکز بر تناظر چراغها و کلیدها نمودید، راه حلی که هرگز شما را به جواب نخواهد رساند.
توان چراغها هم هیچ ربطی به حل معما ندارد و فقط برای گمراه کردن شما در معما گنجانده شده است.

هرزه گی دو سو دارد

هرزه گی دو سو دارد
بودا به دهی سفر کرد . زنی که مجذوب سخنان او شده بود از بودا خواست تا مهمان وی باشد . بودا پذیرفت و مهیای رفتن به خانه‌ی زن شد . کدخدای دهکده هراسان خود را به بودا رسانید و گفت : «این زن، هرزه است به خانه‌ی او نروید » بودا به کدخدا گفت : « یکی از دستانت را به من بده» کدخدا تعجب کرد و یکی از دستانش را در دستان بودا گذاشت . آنگاه بودا گفت : «حالا کف بزن» کدخدا بیشتر تعجب کرد و گفت: « هیچ کس نمی‌تواند با یک دست کف بزند»
بودا لبخندی زد و پاسخ داد : «هیچ زنی نیز نمی تواند به تنهایی بد و هرزه باشد، مگر این که مردان دهکده نیز هرزه باشند . بنابراین مردان و پول‌هایشان است که از این زن، زنی هرزه ساخته‌اند .»

به خودمان شک کنیم

به خودمان شک کنیم

دو اتشنشان وارد جنگلی می شوند تا اتش کوچکی را خاموش کنند . اخر کار
وقتی از جنگل بیرون می ایند و میروند کنار رودخانه ، صورت یکی شان کثیف
و خاکستر است و صورت ان یکی به شکل معصومانه ای تمیز .
سوال : کدامشان صورتش را می شوید ؟
اشتباه کردید ، ان که صورتش کثیف است به ان یکی نگاه می کند و فکر میکند
صورت خودش هم همان طور است .
اما ان که صورتش تمیز است می بیند که سرتاپای رفیقش غبار گرفته است و به
خودش می گوید : حتما من هم کثیفم ، باید خودم را تمیز کنم .
از کتاب زهیر پائولو کوئیلو

حالا فکر کنیم چند بار اتفاق افتاده که دیگران از رفتار بد ما و یا ما از رفتار بد دیگران به شستشو و پالایش روح خودمان پرداخته باشیم

وقتی فرد مقابل ما مهربان و خوب و دوست داشتنی است
کمی باید به خودمان شک کنیم

آماری از تعداد تکرار لغات در قرآن مجید


آماری از تعداد تکرار لغات در قرآن مجید

          کلمه دنیا (115) بار و کلمه آخرت نیز (115) بار تکرار شده است 

          کلمه گیاه (26) بار و کلمه درخت نیز(26) بار تکرار شده است 

          کلمه تابستان گرم (5) بار و کلمه زمستان سرد نیز (5) بار تکرار شده است 

          کلمه مجازات (117) بار و کلمه آمرزش نیز(117 * 2 ) بار تکرار شده است

          کلمه آسمان (7) بار و کلمه ساخت آسمان  نیز (7) بار تکرار شده است 

          کلمه زکات (32) بار و کلمه برکت  نیز (32) بار تکرار شده است 

         کلمه رحمت (72) بار و کلمه هدایت  نیز (72) بار تکرار شده است 

          کلمه فقر (13) بار و کلمه ثروت  نیز (13) بار تکرار شده است 

          کلمه بگو (332) بار و کلمه گفتند  نیز (332) بار تکرار شده است

          کلمه الرحمن ( 57 ) بار و کلمه الرحیم ( 114 ) بار تکرار شده است


اسامی

تکرار

 

ذوالنون
الیاس
ذوالکفل
یسع
ادریس
لقمان
محمد
ایوب
یونس
یحیی
زکریا
هود
صالح
شعیب
اسماعیل
یعقوب
داوود
اسحاق
سلیمان
هارون
عیسی
آدم
یوسف
لوط
مریم
نوح
ابراهیم
موسی
۱
۲
۲
۲
۲
۲
۴
۴
۴
۵
۷
۷
۹
۱۱
۱۲
۱۶
۱۶
۱۷
۱۷
۲۰
۲۵
۲۵
۲۷
۲۷
۳۴
۴۲
۶۹
۱۳۶
توضیحات
توضیحات
توضیحات
توضیحات
توضیحات
توضیحات
توضیحات
توضیحات
توضیحات
توضیحات
توضیحات
توضیحات
توضیحات
توضیحات
توضیحات
توضیحات
توضیحات
توضیحات
توضیحات
توضیحات
توضیحات
توضیحات
توضیحات
توضیحات
توضیحات
توضیحات
توضیحات
توضیحات


 
لغت معنی

تکرار

 

شهر
رمضان
ماه ۱۲
۱
توضیحات
توضیحات
لغت

تکرار

 

قرآن
تورات
انجیل
۴۵
۱۸
۱۲
توضیحات
توضیحات
توضیحات
 

خطای دید

به علامت + دقت کنید ............؟؟

داستان بی مزه

اسکی، اسب عاقل و خواب زمستانی

زمستون بود و زمین پر از برف. کوه ها و تپه های بیرون شهر هم از برف سنگینی پوشیده شده بود. من و بابام خیلی دلمون می خواست روی برف اسکی بازی کنیم چون از این ورزش زمستونی خیلی خوشمون می اومد ولی نه وسایل اسکی داشتیم و نه اون بازی رو بلد بودیم. فکر کردیم و راهی پیدا کردیم تا مثل اسکی بازها روی برف سر بخوریم. از دو تکه تخته دراز چیزی مثل دو تا چوب اسکی درست کردیم مثل همون چوب هایی که مردم به پاهاشون می بندن و اسکی بازی می کنن. من و بابام چوب ها رو برداشتیم سوار اسب شدیم و رفتیم بیرون شهر. پای یک تپه پر از برف، بابام چوب های اسکی رو به پاهاش بست منو هم روی دوشش گذاشت بعد هم افسار اسب رو به دست گرفت.
اسب می تاخت و ما رو به بالای تپه می برد. ما هم روی برف ها سر می خوردیم و لذت می بردیم وقتی که خواستیم از تپه سرازیر بشیم اسب هم دلش خواست اسکی بازی کنه. روی چوب اسکی نشست هر سه روی برف ها سر خوردیم و از تپه پایین اومدیم بابام گفت: عجب اسب عاقلی!
این هم یک جور اسکی بازی بود. خیلی لذت بردیم حتی اسب هم از این بازی خیلی خوشش اومده بود. هنوز مزه شیرین اسکی تموم نشده بود که مامانم از خواب بیدارم کرد!

عابدیان

روزنامه خراسان

دعا

یک کشتی در یک سفر دریایی در میان طوفان در دریا شکست و غرق شد و تنها دو مرد توانستند نجات یابند و شنا کنان خود را به جزیره کوچکی برسانند. دو نجات یافته هیچ چاره ای به جز دعا کردن و کمک خواستن از خدا نداشتند. چون هر کدامشان ادعا می کردند که به خدا نزدیک ترند و خدا دعایشان را زودتر استجاب می کند، تصمیم گرفتند که جزیره را به ۲ قسمت تقسیم کنند و هر کدام در قسمت متعلق به خودش دست به دعا بر دارد تا ببینند کدام زود تر به خواسته هایش می رسد.

نخستین چیزی که هردو از خدا خواستند غذا بود. صبح روز بعد مرد اول میوه ای را بالای درختی در قسمت خودش دید و با آن گرسنگی اش را بر طرف کرد.اما سرزمین مرد دوم هنوز خالی از هر گیاه و نعمتی بود.

هفته بعد دو جزیره نشین احساس تنهایی کردند.مرد اول دست به دعا برداشت و از خدا طلب همسر کرد. روز بعد کشتی دیگری شکست و غرق شد و تنها نجات یافته آن یک زن بود که به طرف بخشی که مرد اول قرار داشت شنا کرد. در سمت دیگر مرد دوم هنوز هیچ همراه و همدمی نداشت.

بزودی مرد اول از خداوند طلب خانه، لباس و غذا بیشتری نمود. در روز بعد مثل اینکه جادو شده باشه همه چیزهایی که خواسته بود به او داده شد. اما مرد دوم هنوز هیچ چیز نداشت.

سرانجام مرد اول از خدا طلب یک کشتی نمود تا او و همسرش آن جزیره را ترک کنند. صبح روز بعد مرد یک کشتی که در قسمت او در کناره جزیره لنگر انداخته بود پیدا کرد. مرد با همسرش سوار کشتی شد و تصمیم گرفت جزیره را با مرد دوم که تنها ساکن آن جزیره دور افتاده بود ترک کند.

با خودش فکر می کرد که دیگری شایسته دریافت نعمتهای الهی نیست چرا که هیچ کدام از درخواستهای او از طرف پروردگار پاسخ داده نشده بود.

هنگامی که کشتی آماده ترک جزیره بود مرد اول ندایی از آسمان شنید:
چرا همراه خود را در جزیره ترک می کنی؟ مرد اول پاسخ داد: نعمتها تنها برای خودم است چون که من تنها کسی بودم که برای آنها دعا و طلب کردم ، دعا های او مستجاب نشد و سزاوار هیچ کدام نیست

آن صدا سرزنش کنان ادامه داد :
تو اشتباه می کنی او تنها کسی بود که من دعاهایش را مستجاب کردم وگرنه تو هیچکدام از نعمتهای مرا دریافت نمی کردی
مرد پرسید:
به من بگو که او چه دعایی کرده که من باید بدهکارش باشم؟

او دعا کرد که همه دعاهای تو مستجاب شود.

پلنگ

از پلنگ های زندگی نترسید

روزی پلنگی وحشی به دهکده حمله کرده بود. شیوانا همراه با تعدادی ازجوانان برای شکار
پلنگ به جنگل اطراف دهکده رفتند.

اما پلنگ خودش را نشان نمی داد و دائم از تله شکارچیان می گریخت. سرانجام هوا تاریک شد و یکی از جوانان دهکده با اظهار اینکه پلنگ دارای قدرت جادویی است و مقصود آنها را حدس می زند خودش را ترساند و ترس شدیدی را بر تیم حاکم کرد.

شیوانا با خوشحالی گفت که زمان شکار پلنگ فرا رسیده است و امشب حتما پلنگ خودش را نشان می دهد . ازقضا پلنگ همان شب خودش را به گروه شکارچیان نشان داد و با زخمی کردن جوانی که به شدت می ترسید ، سرانجام با تیر های بقیه از پا افتاد.

یکی از جوانان از شیوانا پرسید:”چه چیزی باعث شد شما رخ نمایی پلنگ را پیش بینی کنید؟ در حالی که شب های قبل چنین چیزی نمی گفتید!؟”

شیوانا گفت:
” ترس جوان و باور او که پلنگ دارای قدرت جادویی است باعث شد پلنگ احساس قدرت کند و خود را شکست ناپذیر حس کند. این ترس ها و باورهای ترس آور و فلج کننده ما هستند که باعث قدرت گرفتن زورگویان و قدرت طلبان می شوند. پلنگ اگر می دانست که در تیم شکارچیان کسانی حضور دارند که از او نمی ترسند هرگز خودش را نشان نمی داد!”

ایمیل درد سر ساز

ایمیل دردسرساز

روزی مردی به سفر می رود و به محض ورود به اتاق هتل، متوجه می شود که آن هتل به کامپیوتر مجهز است. تصمیم می گیرد به همسرش ایمیل بزند. نامه را می نویسد اما در تایپ آدرس دچار اشتباه می شود و بدون اینکه متوجه اشتباه خود بشود نامه را می فرستد. در این ضمن در گوشه ای دیگر از این کره خاکی، زنی که تازه از مراسم خاکسپاری همسرش به خانه بازگشته بود با این فکر که شاید تسلیتی از دوستان یا آشنایان داشته باشد به سراغ کامپیوترش می رود تا ایمیل های خود را چک کند. اما پس از خواندن اولین نامه غش می کند و بر زمین می افتد. پسر او با هول و هراس به سمت اتاق مادرش می رود و مادرش را بر نقش زمین می بیند و در همان حال چشمش به صفحه مانیتور می افتد:
گیرنده: «همسر عزیزم.»
موضوع: «من رسیدم.»
می دانم که از گرفتن این نامه حسابی غافلگیر شدی. راستش آنها اینجا کامپیوتر دارند و هرکس به اینجا می آید می تواند برای عزیزانش نامه بفرستد. من همین الان رسیدم و همه چیز رو چک کردم. همه چیز برای ورود تو آماده است. فردا می بینمت. امیدوارم سفر تو هم مثل سفر من بی خطر باشه. وای چقدر اینجا گرمه...

آزمون زندگی

آزمون زندگــــی

تا حالا شده از خودت بپرسی چه کاری انجام داده ای که شایسته داشتن چنین شرایطی باشی
یا، چرا خدا اجازه می دهد این طور چیزها برای تو اتفاق بیفتد
هر مسئله ای را می توان از چندجهت تحلیل کرد. این یکی را امتحان کنید:
دختری با غصه از مادرش پرسید چطور همه چیز برای او اشتباه پیش می رود مثلاً او در امتحان پایان ترم قبول نشده و تازه، نامزدش هم او را ترک کرده است!
در همین حال مادر دانای او دقیقاً می داند دخترش به چه چیزی نیاز دارد
ـ من یک کیک خوشمزه برایت درست می کنم.
او دست دخترش را گرفته و او را به آشپزخانه می برد؛ در حالی که دختر تلاش می کند لبخند بزند.
در حالی که مادر وسایل و موادلازم را آماده می کند و دختر مقابل او نشسته، مادر می پرسد: عزیزم یه تکه کیک می خوای
ـ آره مامان. تو که می دونی من چقدر کیک دوست دارم!
ـ بسیار خب، مقداری از روغن کیک بخور.
دختر با تعجب جواب می دهد: چی نه ابداً!
ـ نظرت در مورد خوردن دو تا تخم مرغ خام چیه
در مقابل این حرف مادر، دختر جواب می دهد: شوخی می کنین
ـ یه کم آرد
ـ نه مامان، مریض می شم!
مادر جواب داد: همه این ها نپخته هستند و طعم بدی دارن، اما اگر آنها را با هم استفاده کنی، تبدیل به یک کیک خوشمزه می شن.
خدا هم همین طور عمل می کند. هنگامی که از خودمان می پرسیم چرا او ما را در چنین شرایط سختی قرار داده، در حقیقت ما نمی فهمیم تمام این وقایع کی و کجا، چه چیزی را به ما می بخشد.
فقط او می داند و او هم نخواهد گذاشت که ما شکست بخوریم. نیازی نیست ما در عوامل و موقعیت هایی که هنوز خام هستند فرو برویم.
به خدا توکل کنیم و چیزهای فوق العاده ای را که به سوی ما می آیند، ببینیم. خدا ما را خیلی دوست دارد.
او در هر بهار گل ها را برای ما می فرستد. او هر صبح طلوع خورشید را به ما هدیه می کند و هر وقت شما در هر کجا نیاز به حرف زدن داشتید، او برای شنیدن آنجاست.

فاصله میان قلب ها

 فاصله میان قلب ها !!!! ...

استادى از شاگردانش پرسید: چرا ما وقتى عصبانى هستیم داد می‌زنیم؟
چرا مردم هنگامى که خشمگین هستند صدایشان را بلند می‌کنند و سر هم داد می‌کشند؟
شاگردان فکرى کردند و یکى از آن‌ها گفت:
چون در آن لحظه، آرامش و خونسردیمان را از دست می‌دهیم.
استاد پرسید: این که آرامشمان را از دست می‌دهیم درست است امّا چرا با وجودى که طرف مقابل کنارمان
قرار دارد داد می‌زنیم؟ آیا نمی‌توان با صداى ملایم صحبت کرد؟ چرا هنگامى که خشمگین هستیم داد می‌زنیم؟
شاگردان هر کدام جواب‌هایى دادند امّا پاسخ‌هاى هیچکدام استاد را راضى نکرد
سرانجام او چنین توضیح داد
هنگامى که دو نفر از دست یکدیگر عصبانى هستند، قلب‌هایشان از یکدیگر فاصله می‌گیرد.
آن‌ها براى این که فاصله را جبران کنند مجبورند که داد بزنند. هر چه میزان عصبانیت
و خشم بیشتر باشد، این فاصله بیشتر است و آن‌ها باید صدایشان را بلندتر کنند
سپس استاد پرسید: هنگامى که دو نفر عاشق همدیگر باشند چه اتفاقى می‌افتد؟
آن‌ها سر هم داد نمی‌زنند بلکه خیلى به آرامى با هم صحبت می‌کنند. چرا؟
چون قلب‌هایشان خیلى به هم نزدیک است. فاصله قلب‌هاشان بسیار کم است
استاد ادامه داد: هنگامى که عشقشان به یکدیگر بیشتر شد، چه اتفاقى می‌افتد؟
آن‌ها حتى حرف معمولى هم با هم نمی‌زنند و فقط
در گوش هم نجوا می‌کنند و عشقشان باز هم به یکدیگر بیشتر می‌شود
سرانجام، حتى از نجوا کردن هم بی‌نیاز می‌شوند و فقط به یکدیگر نگاه می‌کنند.
این هنگامى است که دیگر هیچ فاصله‌اى بین قلب‌هاى آن‌ها باقى نمانده باشد

درس استاد

درس استاد

روزی شاگرد یه راهب پیر هندو از او خواست که واسش یه درس بیاد موندنی بده . راهب به شاگردش گفت کیسه نمک رو بیاره پیشش ، بعد یه مشت از اون نمک رو داخل لیوان نیمه پری ریخت و ازش خواست اون آب رو سر بکشه . 
شاگرد فقط تونست یه جرعه کوچک از آب داخل لیوان رو بخوره ، اونم بزحمت .

استاد پرسید : " مزه اش چطور بود ؟ "
شاگرد پاسخ داد : " بد جوری شور و تنده ، اصلا نمیشه خوردش " 
پیرهندو از شاگردش خواست یه مشت نمک برداره و اونو همراهی کنه . رفتند تا رسیدند کنار دریاچه .
 استاد از او خواست تا نمکها رو داخل دریاچه بریزه ، بعد یه لیوان آب از دریاچه برداشت و داد دست شاگرد و ازش خواست اونو بنوشه . 
شاگرد براحتی تمام آب داخل لیوان رو سر کشید .

استاد اینبارهم از او مزه آب داخل لیوان رو پرسید. شاگرد پاسخ داد : " کاملا معمولی بود . "

پیرهندو گفت : 
" رنجها و سختیهائی که انسان در طول زندگی با آنها روبرو میشه همچون یه مشت نمکه و اما این روح و قدرت پذیرش انسانه که هر چه بزرگتر و وسیعتر بشه ، میتونه بار اون همه رنج و اندوه رو براحتی تحمل کنه ، بنابراین سعی کن یه دریا باشی تا یه لیوان آب . "

خطای دید

 آیا تصاویر زیر حرکت می کنند؟

واژه های بیگانه

در زبان فارسی در واژ‌ه‌ها عبارتی از یک زبان خارجی قرار دارد و شکل دگرگون شده آن وارد زبان عامه ما شده است به نمونه‌های زیر توجه کنید: 

زپرتی :
واژة روسی 
Zeperti به معنی زندانی است و استفاده از آن یادگار زمان قزاق‌های روسی در ایران است در آن دوران هرگاه سربازی به زندان می‌افتاد دیگران می‌گفتند یارو زپرتی شد و این واژه کم کم این معنی را به خود گرفت که کار و بار کسی خراب شده و اوضاعش دیگر به هم ریخته است.
هشلهف :
مردم برای بیان این نظر که واگفت (تلفظ) برخی از واژه‌ها یا عبارات از یک زبان بیگانه تا چه اندازه می‌تواند نازیبا و نچسب باشد، جملة انگلیسی (
I shall have به معنی من خواهم داشت) را به مسخره هشلهف خوانده‌اند تا بگویند ببینید واگویی این عبارت چقدر نامطبوع است! و اکنون دیگر این واژة مسخره آمیز را برای هر واژة عبارت نچسب و نامفهوم دیگر نیز (چه فارسی و چه بیگانه) به کار می‌برند.
چُسان فسان:
از واژة روسی 
Cossani Fossani به معنی آرایش شده و شیک پوشیده گرفته شده است.
شر و ور:
از واژة فرانسوی 
Charivari به معنی همهمه، هیاهو و سرو صدا گرفته شده است.
اسکناس:
از واژة روسی 
Assignatsia که خود از واژة فرانسوی Assignat به معنی برگة دارای ضمانت گرفته شده است.
فکسنی:
از واژة روسی 
Fkussni به معنی بامزه گرفته شده است و به کنایه و واژگونه به معنی بیخود و مزخرف به کار برده شده است.
نخاله:
یادگار سربازخانه‌های قزاق‌های روسی در ایران است که به زبان روسی به آدم بی ادب و گستاخ می‌گفتند 
Nakhal و مردم از آن برای اشاره به چیز اسقاط و به درد نخور هم استفاده کرده‌اند.