دانشجو دانلود

در صورتی که دانلود شما با موفقیت انجام نشد با این آی دی تلگرام SanaShop_Support@ در ارتباط باشید. از دوستان پیشاپیش بابت ایرادات معذرت می خواهم

دانشجو دانلود

در صورتی که دانلود شما با موفقیت انجام نشد با این آی دی تلگرام SanaShop_Support@ در ارتباط باشید. از دوستان پیشاپیش بابت ایرادات معذرت می خواهم

بزرگترین ستاره جهان کدام است؟

بزرگترین ستاره جهان کدام است؟

بزرگترین و درخشنده‌ترین ستاره شناخته شده جهان در سحابی پیستول و در فاصله 2500 سال نوری زمین در جهت کهکشان ساگیتاریوس قرار دارد.
تصور بر این است که این ستاره 100 برابر بزرگتر و 10 میلیون بار درخشنده‌تر از خورشید باشد. جرم خورشید 2 ضربدر 1027 تُن است یعنی 2 با 27 صفر در برابر آن و 333000 بار بیشتر از جرم کره زمین.
این ستاره درخشان احتمالا در ابتدای پیدایشش جرمی 200 بار بیشتر از خورشید داشته است. اما در طول زمان به به سرعت بیشتر جرمش را از دست داده است.
در حقیقت این ستاره درخشان آن قدر قدرت دارد که دو پوسته گازی معادل جرم چندین برابر منظومه شمسی را از خود خارج کرده است. بزرگترین این غلاف‌ها انقدر بزرگ است (4 سال نوری) که می‌تواند از خورشید ما تا نزدیک‌ترین ستاره به آن گسترش یابد.
این ستاره علیرغم فاصله بسیار زیادش از ما در صورت نبود غبار کیهانی بین آن و کره زمین منظره‌ای درخشان در آسمان می‌داشت.

چرا زنبور ها بعد از نیش زدن میمیرند؟

اگر  شما هم از  آن دسته افرادی هستید  که حداقل یک بار توسط  زنبور گزیده شدید  باید بدانید که تمام  زنبور‌هایی که در یک  کندو زندگی می‌کنند  توانایی نیش زدن را  ندارند بلکه تنها  زنبور‌های کارگر  هستند که نیش می‌زنند  و پس از این اقدام  می‌میرند.

اگردرد ناشی از  گزیدگی حواسی برای  شما گذاشته باشد و  دقت کرده باشید متوجه  شده‌اید که معمولا  بیشتر زنبور‌ها بعد  از نیش زدن می‌میرند.

در یک کندو ملکه،  زنبورهای نر و کارگر  در کنار هم زندگی  می‌کنند و هر کدام  وظایف متفاوتی را در  کندو برعهده دارند.

ملکه که مادر تمام  زنبور‌های کندو است،  مهم‌ترین وظیفه‌اش  تخم‌گذاری است. خرطوم  ملکه توانایی  جمع‌آوری شهد گل‌ها  را ندارد و به طور  طبیعی بیش از پنج سال  می‌تواند زندگی کند.

زنبور نر که معمولا  وظیفه‌اش بارور کردن  ملکه است، به علت  نداشتن نیش، توانایی  جمع‌آوری شهد و گرده  را ندارد و تنها ۲۴  روز زنده می‌ماند.

زنبور‌های کارگر که  همگی ماده هستند،  بیشترین جمعیت کندو  را تشکیل می‌دهند و  کار آن‌ها جمع‌آوری  شهد و گرده گل‌ها و  در ‌‌نهایت تولید عسل  است.

در این میان باید گفت  تمام زنبور‌هایی که  در یک کندو زندگی  می‌کنند توانایی نیش  زدن را ندارند و تنها  زنبور‌های کارگر  هستند که نیش می‌زنند  و پس از نیش‌زدن  می‌میرند.

مرگ این زنبور‌ها بعد  از نیش‌زدن به دلیل  نوع نیش آنهاست. نیش  زنبور‌های کارگر  خاردار است، به این  معنی که پس   از نیش زدن و ورود  زهر به بدن موجوداتی  که ساختار گوشتی  دارند، نیش درمحل گزش  گیر می‌کند و زنبور  تمام تلاش خود را  برای بیرون آوردن نیش  خود می‌کند که این  تلاش با پاره شدن  شکم، در ‌‌نهایت منجر  به مرگ زنبور پس از  چند دقیقه بعد از گزش  می‌شود.

این درحالی است که  ملکه و سایر زنبورهای  کندو به علت داشتن  نیش بسیار نرم و  انعطاف‌پذیر پس از  نیش زدن نمی‌میرند و  این ویژگی، این  قابلیت را به این  زنبور‌ها می‌دهد تا  بصورت پیاپی از نیش  خود استفاده کنند،  بدون آنکه نیش آن‌ها  در محل مورد گزش گیر  کند.

نکته قابل ذکر این‌که  علت قرمزی و سوزش در  محل گزیدگی مربوط به  اسید فرمیک موجود در  زهر زنبور است که این  اسید در گیاه گزنه  نیز وجود دارد.

پنج آدمخوار

پنج آدمخوار در یک شرکت استخدام شدند.   هنگام مراسم خوشامدگویی, رئیس شرکت گفت: "شما همه جزو تیم ما هستید. شما اینجا حقوق خوبی می گیرید و میتوانید به غذاخوری شرکت رفته و هر مقدار غذا که دوست داشتید بخورید. بنابراین فکر کارکنان دیگر را از سر خود بیرون کنید".  آدمخوارها قول دادند که با کارکنان شرکت کاری نداشته باشند.  چهار هفته بعد رئیس شرکت به آنها سر زد و گفت: "می دانم که شما خیلی سخت کار میکنید. من از همه شما راضی هستم. امّا یکی از نظافتچی های ما ناپدید شده است. کسی از شما میداند که چه اتفاقی برای او افتاده است؟"  آدمخوارها اظهار بی اطلاعی کردند ..  بعد از اینکه رئیس شرکت رفت، رهبر آدمخوارها از بقیه پرسید:  " کدوم یک از شما نادونا اون نظافت چی رو خورده ؟"  یکی از آدمخوارها با اکراه دستش را بالا آورد. رهبر آدمخوارها گفت:  "ای احمق ! طی این چهار هفته ما مدیران، مسئولان و مدیران پروژه ها را خوردیم و هیچ کس چیزی نفهمید و حالا تو اون آقا را خوردی و رئیس متوجه شد! از این به بعد لطفاً افرادی را که کار میکنند نخورید".

پسر ها بزرگتر از پدرشان خواهند شد؟

از پدری پرسیدند آیا درست است که میگویند "زمانی فرا خواهد رسید که پسر ها بزرگتر از پدرشان خواهند شد؟"گفت:" اتفاقا این موضوع سخت ذهن مرا به خود مشغول داشته است. البته کاری به استعداد و نبوغشان ندارم منظور من سن و سال آنهاست!"
پرسیدند:" به چه دلیل؟"
گفت:"به این دلیل که برایتان شرح خواهم داد:

وقتی 30 ساله بودم فرزندمان متولد شد. یعنی 30 برابر او سن داشتم.
وقتی 2 ساله شد من 32 سال داشتم . یعنی 16 برابر او سن داشتم.
وقتی 3 ساله شد من 33 سال داشتم. یعنی 11 برابر او سن داشتم.
وقتی 5 ساله شد من 35 سال داشتم. یعنی 7 برابر او سن داشتم.
وقتی 10 ساله شد من 40 سال داشتم. یعنی 4 برابر او سن داشتم.
وقتی 15 ساله شد من 45 سال داشتم. یعنی 3 برابر او سن داشتم.
وقتی 30 ساله شد من 60 سال داشتم. یعنی فقط 2 برابر او سن داشتم.
میترسم اگر به منوال پیش برود به زودی از من جلو بزند و او بشود پدر من و من بشوم پسر او!!!

ابتکار ایرانی!

سه نفر آمریکایی و سه نفر ایرانی با همدیگر برای شرکت در یک کنفرانس می رفتند. در
ایستگاه قطار سه آمریکایی هر کدام یک بلیط خریدند، اما در کمال تعجب دیدند که
ایرانی ها سه نفرشان یک بلیط خریده اند. یکی از آمریکایی ها گفت: چطور است که شما
سه نفری با یک بلیط مسافرت می کنید؟ یکی از ایرانی ها گفت: صبر کن تا نشانت بدهیم.


همه سوار قطار شدند. آمریکایی ها روی صندلی های تعیین شده نشستند، اما
ایرانی ها سه
نفری رفتند توی یک توالت و در را روی خودشان قفل کردند. بعد، مامور کنترل قطار آمد
و بلیط ها را کنترل کرد. بعد، در توالت را زد و گفت: بلیط،  لطفا! بعد، در
توالت باز
شد و از لای در یک بلیط آمد بیرون، مامور قطار آن بلیط را نگاه کرد و به
راهش ادامه
داد. آمریکایی ها که این را دیدند، به این نتیجه رسیدند که چقدر ابتکار هوشمندانه
ای بوده است.


بعد از کنفرانس آمریکایی ها تصمیم گرفتند در بازگشت همان کار ایرانی ها را انجام
دهند تا از این طریق مقداری پول هم برای خودشان پس انداز کنند. وقتی به ایستگاه
رسیدند، سه نفر آمریکایی یک بلیط خریدند، اما در کمال تعجب دیدند که آن سه ایرانی
هیچ بلیطی نخریدند. یکی از آمریکایی ها پرسید: چطور می خواهید بدون بلیط سفر کنید؟
یکی از  ایرانی ها گفت: صبر کن تا نشانت بدهم.


سه آمریکایی و سه ایرانی سوار قطار شدند، سه آمریکایی رفتند توی یک توالت و سه
ایرانی هم رفتند توی توالت بغلی آمریکایی ها و قطار حرکت کرد. چند لحظه
بعد از حرکت
قطار یکی از ایرانی ها از توالت بیرون آمد و رفت جلوی توالت آمریکایی ها و گفت:
بلیط ، لطفا !!!

خلبان

 دو خلبان نابینا که هردو عینک‌های تیره به چشم داشتند، در کنار سایر خدمه پرواز به سمت هواپیما آمدند، در حالی که یکی از آنها عصایی سفید در دست داشت و دیگری به کمک یک سگ راهنما حرکت می‌کرد. زمانی که دو خلبان وارد هواپیما شدند، صدای خنده ناگهانی مسافران فضا را پر کرد. اما در کمال تعجب دو خلبان به سمت کابین پرواز رفته و پس از معرفی خود و خدمه پرواز، اعلام مسیر و ساعت فرود هواپیما، از مسافران خواستند کمربندهای خود را ببندند.

در همین حال، زمزمه‌های توام با ترس و خنده در میان مسافران شروع شده و همه منتظر بودند، یک نفر از راه برسد و اعلام کند این ماجرا فقط یک شوخی یا چیزی شبیه دوربین مخفی بوده است.اما در کمال تعجب و ترس آنها، هواپیما شروع به حرکت روی باند کرده و کم کم سرعت گرفت. هر لحظه بر ترس مسافران افزوده می‌شد چرا که می‌دیدند هواپیما با سرعت به سوی دریاچه کوچکی که در انتهای باند قرار دارد، می‌رود.

هواپیما همچنان به مسیر خود ادامه می‌داد و چرخ‌های آن به لبه دریاچه رسیده بود که مسافران از ترس شروع به جیغ و فریاد کردند. اما در این لحظه هواپیما ناگهان از زمین برخاست و سپس همه چیز آرام آرام به حالت عادی بازگشته و آرامش در میان مسافران برقرار شد.

در همین هنگام در کابین خلبان، یکی از خلبانان به دیگری گفت:

باب، یکی از همین روزا بالاخره مسافرها چند ثانیه دیرتر شروع به جیغ زدن می‌کنن و اون وقت کار همه مون تمومه!

ملانصرالدین

از ملا نصرالیدن پرسیدن که اگر می شود نکته ای در اخلاق و کرامت بگوید
ملا رو به مردم کرد و گفت : در باب اخلاق و کرامات دو مورد از شیخ محمود فلان .... نقل است که یکی از آنها را یادم نیست و دیگری را خود شیخ فراموش کرده بود

هوای گرم  

ملانصرالدین روزگاری در شهر بغداد زندگی می کرد. بعد از مدتی از آنجا به شهر خودش بازگشت. مردم به دیدنش آمدند و گفتند: جناب ملا! بگو بدانیم آنجا چه کار می کردی؟ ملانصرالدین جواب داد: فقط عرق می کردم!


[b]دارایی ملا
 

ملانصرالدین کنار دیواری نشسته بود. دید تعدادی بر سر سفره ای جمع شده اند و دارند غذا می خورند. یکی از آنها رو کرد به ملا و گفت: اشتها داری؟ ملا گفت: من مسکین در جهان فقط همین یک رقم جنس را دارم.
ملای صرفه جو  

روزی ملانصرالدین مردی را دید که دهانش باز است و دارد خمیازه می کشد. ملانصرالدین نزدیکش شد و در گوشش گفت: حالا که دهانت باز است عیال بنده را هم صدا کن.
ملای زرنگ

روزی چند تا بچه شیطان در کوچه ای سرگرم بازی بودند که چشمشان به ملانصرالدین افتاد. بچه ها با هم قرار گذاشتند که به هر دوز و کلکی شده کفشهای ملا را بدزدند. بعد رفتند کنار درخت تنومند و پر شاخ و برگی ایستادند و طوری که ملا بشنود گفتند: همه اهل محل می گویند تا به حال هیچ کس نتوانسته از این درخت بالا برود. ملا رفت جلو، نگاهی به درخت انداخت و گفت: اینکه کاری ندارد من خیلی راحت می توانم از آن بالا بروم.بچه ها گفتند: اگر راست می گویی برو بالا ببینیم. ملا کفشهایش را در آورد و گذاشت زیر بغلش و شروع کرد از درخت بالا رفتن. بچه ها گفتند: ملا! چرا کفشهایت را با خودت می بری؟ ملانصرالدین جواب داد: شاید آن بالا جایی بود که لازم شد کفش بپوشم.


زرنگ ترین رئیس جمهور دنیا!

هواپیمایی در حال سقوط بود و یک چتر نجات کم بود، بنابراین یک نفر باید فداکاری می کرد.
زین الدین زیدان یک چتر برداشت و گفت: من بهترین فوتبالیست جهان هستم و باید نجات پیدا کنم این را گفت و پرید.
برد پیت هم یک چتر دیگر برداشت و گفت: من محبوب ترین هنرپیشه جهان هستم و باید نجات پیدا کنم. این را گفت و پرید.
باراک اوباما هم یک چتر برداشت و گفت: من باهوش ترین رئیس جمهور دنیا هستم و باید نجات پیدا کنم. اینرا گفت و پرید.
فقط دو نفر در هواپیما مانده بودند. یک پسر بچه نه ساله و پاپ ژان پل دوم.
پاپ گفت: فرزندم! من عمر خودم را کرده ام و آینده پیش روی تو است. بیا این چتر را بردار و خودت را نجات بده
پسر بچه گفت: نیازی نیست. اون آقاهه که می گفت باهوش ترین رئیس جمهور دنیاست، با کوله پشتی مدرسه من پرید بیرون!!!ا

همت و پشت کار

همت و پشت کار

میگن یه روز ده نفر داشتن توی جنگل میرفتن. دوتاشون میفتن توی چاه.

تلاش میکنن که بیان بالا اما بقیه داد میزدن که شما نمیتونید بیخیال شین.

یکیشون قبول میکنه و میمیره.

اما اون یکی همچنان تلاش میکنه در حالی که بازم بقیه داد میزدن تو نمیتونی.

بالاخره میرسه بالا.

همه تعجب میکنن. تازه میفهمن که طرف کر بوده.

روی کاغذ مینویسه: دوستان از اینکه منو تشویق کردین تا بیام بالا ممنونم.

پس لازمه بعضی وقتا کر بشیم

دلایلی برای اینکه حتما شکلات بخوریم!

شکلات سیاه، مملو از کاکائو است ، نه تنها خوشمزه است بلکه به شش دلیل  برای سلامتی خیلی عالی می باشد.شکلات سرشار از مواد معدنی می  باشد.گنجینه ای غنی از فواید است ! گاز گرفتن حتی یک تکه ی کوچک شکلات  سیاه پر از مواد معدنی مانند منیزیم ، فسفر و همینطور پتاسیم ، آهن،  زینک و ویتامین های دیگر از جمله گروه B می باشد. همراه با یک رژیم  غذایی متنوع، شکلات یک رژیم غذایی متعادل را ترویج می دهد. در انتخاب  خود توجه کنید: یک شکلات سیاه واقعی را انتخاب کنید و بیسکویئت های  کاکائویی و دیگر دسرهای خیلی شیرین را فراموش کنید زیرا ارزش غذایی  ندارند.


شکلات واقعی ضد افسردگی است
شکلات برای روحیه خیلی خوب است و بگذارید اینطور باشد! چرا؟ اولاً به  دلیل این که یک ماده ی معدنی شناخته شده به نام منیزیوم و آرامش بخش در  آن وجود دارد و برای انتقال تکانه های عصبی در مغز مهم است. همچنین به  دلیل آن که غنی از تئوبرومین است، که یک محرک است، اما تیرامین و  فنیلتیلامین، دو ماده ی نزدیک به آمفتامین ها در مغز که به افزایش  اثرات انتقال دهنده های عصبی اقدام می کنند. داشتن این خصوصیات شکلات  را به یک داروی ضد افسردگی طبیعی بدل کرده است.

شکلات به از بین رفتن چین و چروک کمک می کند
شکلات سیاه جزو 10 تا از بهترین غذاهای جوانی است ! کاکائو در واقع یکی  از غنی ترین منابع غذایی از فلاونوئیدها و بخصوص در کاتشین ها ست، که  خواص آنتی اکسیدانی خوبی برای آن ها شناخته شده است. برای درو کردن این  فواید بی شمار ، بدون احساس گناه خودتان را از گاز زدن به شکلاتی سرشار  از کاکائو محروم نکنید ، زیرا به شما کمک می کند بدنی جوانترو پویا تر  در طولانی مدت داشته باشید، مراقب باشید که اگرشکلات شیری یا شکلات  سفید باشد کاکائو حاوی آن مقدار خیلی کمی فلاونوئیدها دارا است.

شکلات درجلوگیری از بیماری های قلبی کمک می کند
فلاونوئیدها در کاکائو و شکلات سیاه نقش سودمندی در حمایت از بیماری  های قلبی و عروقی دارد. در واقع کلسترول بد خون را پایین می آورن دو از  کشش دیواره های رگ های خون بدن محافظت می کنند . این هم دلیل دیگری  برای این که شکلات بیشتری بخورید !

شکلات مانع از فشار خون بالا می شود
این ماده ی غذایی مانع از بالا رفتن فشار خون می شود. غنی از  فلاونوئیدهاست ، در واقع به طور قابل توجهی فشار خون را پایین می آورد  و به ثبات فشار خون کمک می کند. شکلات سیاه از دیابت نوع دوم جلوگیری  می کند .

شکلات چاق نمی کند
شکلات به طور متوسط حاوی 500 کالری در هر 100 گرم می باشد. کالری  بسیاری دارد ولی نباید از رژیم غذایی تان حذفش کنید. شکلات سیاه  ویتامین های بسیار قوی دارد. هر روز گاز زدن به شکلات باعث می شود مواد  غذایی بی فایده و پر کالری نخورید و با این کار هم کالری لازم را بدست  آورده اید و هم همراه آن از سایر فواید شکلات بهره برده اید و در ضمن،  دیگر سراغ سایر خوردنی های چاق کننده نمی روید.

سیم کشی مغز مردان متفاوت است

سیم کشی مغز مردان متفاوت است

تحقیقات جدید نشان می‌دهد که زندگی احساسی مردان هم به اندازه زنان پیچیده و غنی است، اما در اغلب موارد این امر از مردان- و همچنین از زنان - پوشیده باقی می‌ماند.

با این که احساسات همیشه از خصوصیات زنانه به شمار می‌رود ، اما مردان هم به اندازه زنان احساساتی می‌شوند و تجربیات عاطفی مشابهی را توصیف می‌کنند. در یک بررسی در رابطه با هوش عاطفی 500 هزار فرد بالغ ، ثابت شد که هوش عاطفی مردان به اندازه زنان است. مطالعاتی که بر روی زوج‌ها صورت گرفته نشان می‌دهد که مردان هم به اندازه زنان با میزان استرس همسرشان هماهنگ‌اند و به همان اندازه قادر به حمایت از آن ها هستند.

مردان و زنان آه می‌کشند ، گریه می‌کنند ، شادی می‌کنند ، خشمگین می‌شوند و داد و فریاد راه می‌اندازند ، اما شیوه پردازش و ابراز احساسات در آن ها متفاوت است.

دکتر کلمن، روان‌شناس و نویسنده می‌گوید:

« احساسات در زندگی مردان در پشت سر و در زندگی زنان در پیش رو قرار دارند.» هورمون تستوسترون بر احساسات مردان تاثیر می‌گذارد و باعث می‌شود آن ها بیشتر به طبقه‌بندی و تفکر منطقی بپردازند. به نظر می‌رسد زنان طبیعتاً با عواطف خود بیشتر در تماس هستند ، در حالی که مردان باید روی این قضیه کار کنند و اگر این کار را بکنند، شرایط کاملا برابر می‌شود. آن ها دارای روابط شادتر و زندگی سعادتمندانه‌تری خواهند بود.

مغز انسان

چرا بسیاری از مردان از نظر احساسی ضعیف هستند؟

خوب این تقصیر مغزمردانه است. دکتر دیوید پاول، رییس مرکز بین‌المللی مطالعات سلامت می‌گوید: « سیم‌کشی مغز مردان متفاوت است.» او توضیح می‌دهد که ارتباط بین نیم‌کره چپ مغز، جایگاه منطق، و نیم‌کره راست مغز، محل عواطف و احساسات، در زنان قوی‌تر است: 

 «ارتباط بین دو نیم‌کره در زنان شبیه یک بزرگراه است، بنابراین می‌توانند به راحتی بین دو نیم‌کره حرکت کنند. اما در مردان این ارتباط مانند یک کوره راه باریک است که باعث می‌شود دسترسی به احساسات برای ما مردها چندان آسان نباشد.»

این می‌تواند توضیحی برای نتایج 125 مورد مطالعه در فرهنگ‌های مختلف باشد: 

 در این بررسی‌ها مشاهده شد که مردها و پسرها همواره در تفسیر پیام‌های غیرکلامی نهفته در ژست بدن، حالت صورت و لحن صدا دقت کمتری دارند.

هم‌چنین واکنش مردان نسبت به احساسات ضعیف‌تر است و زودتر هم آن ها را فراموش می کنند. در آزمایشی که در دانشگاه استانفورد انجام گرفت، عکس‌هایی از صحنه‌های تکان‌دهنده یا ناراحت‌کننده باعث تحریک بخش گسترده‌تری در مغز زنان شد. پس از سه هفته، زنان در مقایسه با مردان جزییات بیشتری از این تصاویر را به خاطر داشتند. به همین صورت محققان گمان می‌کنند که یک زن ممکن است به خاطر بگو مگو یا بی‌اعتتنایی کوچکی که شوهرش مدت‌هاست فراموش کرده هم‌چنان ناراحت و عصبانی باشد.

پسرها در سن یک سالگی در مقایسه با دختران ارتباط چشمی کمتری برقرار می‌کنند و به اشیای متحرک مثل ماشین توجه بیشتری نشان می‌دهند تا چهره انسان‌ها. هم پدرها و هم مادرها با پسران‌شان کمتر در مورد عواطف و احساسات صحبت می‌کنند (به جز خشم)، و دایره لغات ذهن پسرها شامل تعداد کمتری از واژه‌های مربوط به احساسات می‌شود.

در زمین بازی- اگر نه در خانه- پسرها یاد می‌گیرند که جلوی اشک‌شان را بگیرند و ترسی از خود نشان ندهند. چهره آن ها، که زمانی به اندازه دختران نشان دهنده احساس‌شان بود، با رسیدن به سنین دبستان جدی تر می‌شود.

در سنین بزرگ‌سالی مردان از کلمات کمتری استفاده می‌کنند و صحبت کردن را حداقل در جمع ابزاری برای بالا بردن موقعیت خود می‌دانند، برعکس خانم‌ها که برای نزدیکی به دیگران با آن ها وارد صحبت می‌شوند. مردان حتی هنگام صحبت با دوستان‌شان هم در حال تبادل اطلاعات در مورد خرید ، ورزش، ماشین یا کامپیوتر هستند.

چرا مردان منفجر می‌شوند؟

اگر چه زنان هم به اندازه مردان عصبانی می‌شوند ، اما خشم هم‌چنان یک ویژگی مردانه به حساب می‌آید. دکتر کنث دیلیو کریستین، روان‌شناس و نویسنده می‌گوید: «خشم به این علت به وجود می‌آید که شخص به علت سرکوب کردن احساسات خودش دچار سرخوردگی شدید می‌شود، با این وجود این کاری است که مردان انجام می‌دهند، چون می‌ترسند که اگر کمی به احساسات‌شان بها بدهند، دیگر کنترل آن از دست‌شان خارج می‌شود.

اگر شما همه ابعاد وجودتان را رشد ندهید، اگر یاد نگرفته باشید که چه‌طور با احساسات‌تان کنار بیایید، تبدیل به سایه‌ای می‌شوید که فقط بخش کوچکی از شخصیت‌تان را نشان می‌دهد و طولی نمی‌کشد که این بنای سستی که از خود ساخته‌اید فرو می‌ریزد.

ویتامین سی+میگو=مرگ

ویتامین سی+میگو=مرگ


یک زن تایوانی به صورت غیر مترقبه ای فوت کرده ؛در حالی که نشانه هایی از خون ریزی از گوش، بینی و دهانش مشاهده شده است. پس از کالبد شکافی علت مرگ مسمومیت به دلیل وجود "آرسنیک" در شکم بیمار تشخیص داده شد. سوال این است که این آرسینیک از کجا سر در آورده؟

یک متخصص پس از بررسی محتویات شکم آن مرحومه نتیجه را چنین اعلام می کند:

ندانم کاری شخص فوت شده!

و چنین توضیح می دهد که این فرد روزانه از "ویتامین سی" استفاده می کرده که به صورت عادی ضرری ندارد. همچنین شب قبل برای شام "میگو" میل نموده که این هم هیچ گونه مشکلی ندارد. ولی به طور خلاصه ترکیب "ویتامین سی" و ماده غیر سمی "پتاسیم آرسینیک 5" باعث تولید "تری اکسید آرسینیک" در بدن می شود که همان آرسینیک سمی است.

پس چنانچه روزانه از "ویتامین سی" استفاده می کنید، از خوردن "میگو" خودداری کنید.

شما تنها کسی هستید که می توانید زندگی تان را متحول کنید

شما تنها کسی هستید که می توانید زندگی تان را متحول کنید













خودتان را امتحان کنید. مواظب خودتان باشید. از مشکلات، غیرممکن ها و چیزهای از دست داده نهراسید. خودتان و واقعیت های زندگی خودتان را بسازید.
یکروز وقتی کارمندان به اداره رسیدند، اطلاعیه بزرگی را در تابلوی اعلانات دیدند که روی آن نوشته شده بود: «دیروز فردی که مانع پیشرفت شما در این اداره بود درگذشت. شما را به شرکت در مراسم تشییع جنازه که ساعت ۱۰ در سالن اجتماعات برگزار می شود، دعوت می کنیم.»
در ابتدا، همه از دریافت خبر مرگ یکی از همکارانشان ناراحت می شدند امّا پس از مدتی، کنجکاو می شدند که بدانند کسی که مانع پیشرفت آن ها در اداره می شده، که بوده است.
این کنجکاوی، تقریباً تمام کارمندان را ساعت۱۰ به سالن اجتماعات کشاند. رفته رفته که جمعیت زیاد می شد هیجان هم بالا می رفت. همه پیش خود فکر می کردند: این فرد چه کسی بود که مانع پیشرفت ما در اداره بود؟ به هر حال خوب شد که مرد!
کارمندان در صفی قرار گرفتند و یکی یکی نزدیک تابوت می رفتند و وقتی به درون تابوت نگاه می کردند ناگهان خشکشان می زد و زبانشان بند می آمد.
آینه ای درون تابوت قرار داده شده بود و هر که به درون تابوت نگاه می کرد، تصویر خود را می دید. نوشته ای نیز بدین مضمون در کنار آینه بود:
تنها یک نفر وجود دارد که می تواند مانع رشد شما شود و او هم کسی نیست جز خود شما.
شما تنها کسی هستید که می توانید زندگی تان را متحوّل کنید. شما تنها کسی هستید که می توانید بر روی شادی ها، تصورات و موفقیت هایتان اثرگذار باشید. شما تنها کسی هستید که می توانید به خودتان کمک کنید.
زندگی شما وقتی که رئیستان، دوستانتان، والدین تان، شریک زندگی تان یا محل کارتان تغییر می کند، دستخوش تغییر نمی شود. زندگی شما تنها فقط وقتی تغییر می کند که شما تغییر کنید، باورهای محدودکننده خود را کنار بگذارید و باور کنید که شما تنها کسی هستید که مسئول زندگی خودتان هستید.
مهم ترین رابطه ای که در زندگی می توانید داشته باشید، رابطه با خودتان است.
دنیا مثل آینه است. انعکاس افکاری که فرد قویاً به آن ها اعتقاد دارد را به او باز می گرداند. تفاوت ها در روش نگاه کردن به زندگی است.

دانلود سرود یا رسول الله

دانلود سرود یا رسول الله کلیک کنید


دانلود کتاب دلفی ۷ و جزوه پایگاه داده ها

دانلود کتاب دلفی ۷ و جزوه پایگاه داده ها


دانلود کتاب دلفی ۷ کلیک کنید.

دانلود جزوه پایگاه داده ها کلیک کنید.


مجموعه سخنرانی های حاجی کاروان

مجموعه سخنرانی های حاجی کاروان


بخش اول        دانلود


بخش دوم       دانلود


بخش سوم       دانلود


بخش چهارم       دانلود


بخش پنجم        دانلود


بخش ششم      دانلود

غرور بیجا

غرور بیجا

یک روز گرم شاخه ای مغرورانه و با تمام قدرت خودش را تکاند. به دنبال ان برگهای ضعیف جدا شدند و آرام بر روی زمین افتادند. شاخه چندین بار این کار را با غرور خاصی تکرار کرد، تا این که تمام برگها جدا شدند شاخه از کارش بسیار لذت می برد. برگی سبز و درشت و زیبا به انتهای شاخه محکم چسبید ه بود و همچنان از افتادن مقاومت می کرد.
در این حین باغبان تبر به دست داخل باغ در حال گشت و گذار بود و به هر شاخه ی خشکی که می رسید آن را از بیخ جدا می کرد و با خود می برد. وقتی باغبان چشمش به آن شاخه افتاد، با دیدن تنها برگ آن از قطع کردنش صرف نظر کرد. بعد از رفتن باغبان، مشاجره بین شاخه و برگ بالا گرفت و بالاخره دوباره شاخه مغرورانه و با تمام قدرت چندین بار خودش را تکاند، تا این که به ناچاربرگ با تمام مقاومتی که از خود نشان می داد، از شاخه جدا شد و بر روی زمین قرار گرفت.
باغبان در راه برگشت وقتی چشمش به آن شاخه افتاد، بی درنگ با یک ضربه آن را از بیخ کند. شاخه بدون آنکه مجال اعتراض داشته باشد، بر روی زمین افتاد.
ناگهان صدای برگ جوان را شنید که می گفت:
 “اگر چه به خیالت زندگی ناچیزم در دست تو بود، ولی همین خیال واهی پرده ای بود بر چشمان واقع نگرت،
که فراموش کنی نشانه حیاتت من بودم!!!”